ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

سارا وارد می شود...

7 ماه

1391/1/31 7:42
نویسنده : مریمووولی
375 بازدید
اشتراک گذاری

همش بهت میگم دلم برات تنگ شده.

از ٢٨ مهر ندیدمت.

 ٧ ماهه...

مامان باباهامون با هم قهر و دعوا میکنن گناه ما چیه!

حالا هم که آشتی کردن مینا جون نمیخواد منو ببینه.

وقتی بابا رو بعد از ٢-٣ ماه دیدی اول ذووووق کردی بعد بغض...

و ساعت ها بغض کرده بودی و فقط سرت رو شونه ی بابا بود...

وقتی بابا داشت تلفنی باهام حرف میزد بهش گفتم که گوشیو بده به تو...

گوشیو نگرفتی...

بابا گفت: مریمه!

و تو گوشیو گرفتی و من باهات صحبت میکردم...

ولی...

تو ساکت شده بودی ...

با اینکه زیاد نمیتونی حرف بزنی

داد زدی: مریم! (میم!)

و بغض کردی...

الهی قربونت برم که بعد از ٧ ماه هنوز منو یادت نرفته...

آخه تو ئه کوچیک چه گناهی کردی؟

دلم برات تنگ شده.

عکست همش رو موبایلمه...

همش به یادتم.

همش...

همش بغض میکنم...

بابا میگفت خیلی لاغر شده بودی!

و قد نکشیده بودی...

میدونی چرا؟

از غصه ی دوریه بابا...

شاید از غصه ی دوریه منم بود!

نمیدونم...

ولی من...

از هیچ بچه ای عکس نگرفتم...

چون هیچ بچه ای به خوشگلی تو نیست...

خواهروی خوشگل و با نمکه من...

 

منو ببخش!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خواهر حنانه (سمیه)
6 اردیبهشت 91 14:17